کار تیمی، کُفریام میکند. باید به جای تمرکز روی هدف اصلی، مدام حواست به این و آن باشد. مراقب باشی کار را درست انجام بدهند. همدیگر را اذیت نکنند. آخر سر هم، به خودت که بیایی میبینی خروجی نهایی هیچ ارتباطی با طراحی اولیه ندارد. آدمها را که دیگر نگو. حواسشان به همه چیز هست جز کار. یک روز خوشحالند و کار نمیکنند. یک روز ناراحتند و از زیر کار در میروند. آن موقع هم که میخواهند کار کنند، انگار سگ گازشان گرفته باشد، بیحوصله و بیسلیقه و اعصاب خردکن میشوند. با این شرایط آیا میارزد انرژی خود را به جای تمرکز بیشتر، صرف سر و کله زدن با آدمها کنیم؟ بله، میارزد.
کار تیمی واقعا فوق العاده است. مثل بازی والیبال یا فوتبال که همکاری بازیکنها آدم را به وجد میآورد یا مثل فیلمهای سینمایی که از تعامل بازیگرها لذت میبریم، در پروژههای تیمی هم کلی پیچیدگی آمیخته به هنر و نظم وجود دارد. کار تیمی یعنی رشد. یاد گرفتن و یاد دادن. انسان از لایههای عمیق ارتباط با دیگران، چیزهایی میآموزد که در هیچ کتابی نوشته نشده و قابل نگارش هم نیست. بعد از انجام یک پروژه تیمی، احساس عمیقی را تجربه میکند. احساس ارتقای سطح فکری و عاطفی. ارتباط شما با افراد پروژه وارد سطوح جدیدی میشود. یا واقعا از آنها متنفر خواهید شد یا واقعا دوستشان خواهید داشت و همین فرصتی است برای بازسازی روابط بین فردیتان. پروژههای بزرگ و تاثیر گذار تنها با کار تیمی اجرا میشوند. میتوانید به تنهایی کار کنید، اما کارتان گستره محدودی خواهد داشت. اثرگذاری بیشتر جایزه تحمل سختی سر و کله زدن با آدمهاست. رشد کردن نتیجه تحمل این سختی است. و ذات این سر و کله زدن، همان هنر آمیخته به پیچیدگی است که شما را به وجد میآورد.
در کتاب «افسانه فردگرایی» از پیتر ال. کالرو میخوانیم که هیچ راه فراری از ارتباط با اطرافیانمان نداریم. بخواهیم یا نخواهیم، آنها بر ما و انتخابهایمان تاثیر میگذارند. کالرو معتقد است نمیتوانیم فرد را تعریف کنیم؛ مگر آنکه ابتدا نقش بنیادین روابط و مناسبات اجتماعی را در نظر گرفته باشیم. درحقیقت، از نظر جامعهشناسان، فرد و جامعه دو روی یک سکهاند و نمیتوان آنها را از هم جدا کرد. این بدان معناست که، برای مثال، والدین، خواهران و برادران، همکاران، دوستان و همکلاسیهای ما نهتنها افراد اثرگذار و مهمی هستند، بلکه در حقیقت بخشی از هویت ما هم به حساب میآیند. این درهمریختگیِ امر فردی و امر اجتماعی در مورد گروهها و نهادهای بزرگتر از قبیل مساجد، کسبوکارها، مدرسهها، محلهها و حتی ملتدولتها هم صادق است. بهعبارتدیگر، هویت فردی ما، خود، ساختۀ اجتماع است و پیوسته بهوسیلۀ مناسبات اجتماعی کوچک و بزرگ تداوم مییابد. برخی از مناسبات و روابط اجتماعی ما نزدیک و صمیمانهاند و برخی دیگر با افرادی دور و بینامونشان، اما ترکیب این دو با یکدیگر است که ما را به اشخاص بدل میکند.
امتیازات کار تیمی نباید باعث شود تا از افراد تیم غافل شویم. عملکرد اشتباه هر یک از اعضا بدون شک تاثیر زیادی بر هویت و عملکرد تیم خواهد گذاشت. در واقع هر چند که معتقدیم گروهها، هویت ما را شکل میدهند، شدیدا هم به این قائلیم که اعضای گروه سازنده ماهیت آن هستند. این بدین معناست که فرد قدرتمند است اما به شرطی که در بستر گروه، تیم و اجتماع قرار بگیرد و لازم است تا به هر کدام از اعضای گروه به صورت جداگانه توجه کنیم.
پاتریک لنچونی در کتاب «بازیکن تیمی ایدئال» میگوید: همتیمی خوب دارای سه ویژگی اساسی است. او فروتن، هوشمند و پرولع است. کار کردن با افرادی که این ویژگیها را ندارند سخت، زمانبر و طاقتفرسا و کار کردن با افرادی که این ویژگیها را دارند، بسیار جذاب و خوشایند است. افرادی با این ویژگیها، تیمها و گروههای بسیار خوبی تشکیل میدهند که علاوهبر انجام کارهای بزرگ، کلی هم رشد و یادگیری را تجربه میکنند.

دیدگاههای بازدیدکنندگان
👌👌👌
25 روز پیش ارسال پاسخ